یادداشت های یک شیزو

یگانه تفاوت شما با دیوانگان در این است که آنها در اقلیت اند

یادداشت های یک شیزو

یگانه تفاوت شما با دیوانگان در این است که آنها در اقلیت اند

شعری از آیدین آراز شاعر جوان آذربایجان


«می گویی دوستت می دارم» منکر نتوانی شد
مردی که تلفن هایمان را شنود می کند،

شاهد این ماجراست!


پ.ن : شعر آنقدر برایم جالب بود که وقتی خواندمش نتوانستم صبر کنم ...


بعد التحریر : خیلی دوست دارم مخاطبانی که میان اینجا و منو می خونن ، بحث کنن ، نظرهای جون دار بدن ... اگه فکر می کنن نوشته ای دارن که مطالب رو کامل می کنه یا اصلا عیب اش رو بر طرف می کنه حتما بگین تا من نه تو نظرات که تو همین روز نوشت ها بیارم ... بالاخره دوست دارم همین مخاطبای اندکی که دارم (و البته خیلی واسم ارزش دارن) هر جوری فکر می کنن نظر بدن.

هما یه داستان کوتاه که مربوط به داستان زیر بود رو تو نظراتش آورده که منم اینجا اضافه می کنمش ... از الانم منتظرم بقیه کمک کنن اینجا رو خوندنی تر کنیم ، کار گروهی لذت خیلی زیادی داره مگه نه ؟


یه روباهی بود که میخواست فرشته شانسشو پیدا کنه تا ازش بخواد بهش قدرت و ثروت و خوشبختی بده...میره و تو راهش به یه عجوزه میرسه ... عجوزه بهش میگه من جادو شدم.اگه تو با من ازدواج کنی طلسمم میشکنه و زیبا و جوون میشم و  تو هم ثروتمندو خوشبخت میشی! روباهه میگه الان وقت ندارم ...میخوام برم فرشته ی شانسمو پیدا کنم ...پیداش که کردم آرزوی تورو هم بهش میگم ...بعد میرسه به یه درخت پیر: درخته میگه که زیر ریشه های من یه گنجی هست که ریشه هامو آزار میده ...تو درش بیار و بردار واسه خودت...روباهه میگه من وقت ندارم. ولی وقتی فرشته رو پیدا کردم مشکل تو رو هم بهش میگم...بعد میرسه به یه شیر...به شیره جریانای قبلی رو میگه و ازش میپرسه تو آرزویی نداری؟ شیره میگه : من یه دردی دارم که اگه یه موجود ابله رو بخورم خوب میشم...لازم نیست به فرشته چیزی بگی ... من الان تورو میخورم! آدمی که همیشه چشاشو بسته و  پی خوشبختیه عاقبت هلاک میشه دیگه...


نظرات 7 + ارسال نظر
من و ما جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 20:59 http://www.onhigh.blogfa.com

لعنت بر هر چیزی که بین من و توست
لعنت بر تلفن

حالا این همه چیز بین دو نفر هست
خیلی خیلی مهم تر از تلفن
تو چرا گیر دادی به اون ؟
نکنه منظورت به اون یارو ست که شاهده ... می خوای بزنی زیرش آقاهه نمی زاره نه ؟ زود باش اعتراف کن ... زود ... اگه اعتراف نکنی فیلم اعترافاتت رو پخش می کنیم :)

هما شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:38

فکر کنم فقط باید عبارت (دوستت می دارم ) رو توی پرانتز بذاری...


میگه که :
می خوام بگم دوست دارم !‌به پنجره !‌به آسمون!
به این شب آینه دزد! به تک درخت کوچمون!
میخوام بگم دوست دارم ! به تو! به اسم نقطه چین!
به گریه های بی هوا ! به کولی کوچه نشین!
میخوام بگم : دوست دارم ! به هر رفیق و نارفیق!
به شاعرای بی غزل! به جنگلای بی حریق!
میخوام بگم : دوست دارم ! به قاتلم!‌به روزگار
به اون کسی که میندازه به گردنم طناب دار!
(یغما گلرویی)

قشنگ میگه

سپهر دانایی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 18:06

سلام . آماده ایم نوشته های ادبی شما را به رایگان چاپ کنیم. لطفا در گوگل به آدرس
KHODKAR. BLOGFARS.COM
مراجعه کنید

ای آقا ... ما کلی زور می زنیم کسی نفهمه این اراجیف اینجا رو کی می نویسه تو می خوای بچاپیش !!

متین دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 13:49 http://gahnevesht-matin.blogfa.com

روزی خواهد آمد که برای اثبات حرف‌هایمان ،

به نوار‌های ضبط شده‌ی مکالماتمان گوش خواهیم داد !

ــــ

حالا خوبه الاغ نبوده !

احسنت ... باهات موافقم زیاد ... ولی فکر می کنم روز بدی باشه اون روز
مثلا الاغ بود چی می شد ؟ بیشتر توضیح بده !

لیلیت دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 23:19

نظر جون دار ندارم چون خودم هم جون ندارم.
داستان روباه بی‌نهایت شعاری بود. اما شعر بی‌نهایت زیبا بود.
فعلن همین و بس.

نظر جون دار که نباید حتما طولانی باشه ... به نظر من اینم خودش یه نظر جون داره ، چون مطلب رو خوندی و باهاش مخالفت کردی ... من بیشتر هدف ام اینه که اینجا همه بیان نظر شونو بگن و با هم بحث کنیم ... خیلی از وبلاگا که نظرات هر پست از 100 تا هم عبور می کنه رو وقتی می خونم می بینم همش یا از این شکلک های مسخره گذاشتن یا یه ... دوست دارم اینجا خونده بشه و ...

سارا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 20:10

مال من کجاست؟


روزی

صدایی گفت:

«بیایید مشکلاتتان را در این گودال بزرگ بریزید»

همه آمدند و مشکلاتشان را ریختند

او هم آمد

پای گودال ایستاد و درون گودال را نگاه کرد

مشکلش را در بغل فشرد

و برگشت

***

تقریبا همه از پای گودال برگشته بودند

که دوباره صدا گفت:

«بیایید! هر کس چشم هایش را ببندد و مشکلش را بردارد. گویا مشکلی پیش آمده!»

و او مشکل خودش را داشت،

وقتی همه از مشکلی که گیرشان آمده بود ناراضی بودند

قشنگ بود ... مرسی

متین دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 18:04

منظور از الاغ همان خر عزیز است :D

ـــ

کجایی ؟ نیستیا

اهان ...
هستیم ... همین جاها ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد