-
بخش هایی از یک داستان کوتاه
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 22:59
هر چی می خوای بگو ... یه جوری میگی انگار تا حالا هر چی خواستم بهم دادی ... مم ... راست میگی ... تا امروز فقط من از تو خواستم ولی این دفعه فرق داره چه فرقی ؟ خب امروز آخرین روزیه که ما کنار هم هستیم ... می خوام جبران کنم مطمئنی ؟ آره هر چی بگم ؟ هر چی بگی ... هیچ وقت اینجوری مطمئن حرف نزن . . . نا خودآگاه تنش لرزید....
-
این نوشته را نخوانید لطفا ...
جمعه 24 مهرماه سال 1388 22:06
دلگیرم این روزها ، دلگیرم این ساعت ها ... نمی دانم از کدوم آدم ؟ از کدوم حرف ؟ از کدوم برخورد ؟ از کدوم ... گاهی فکر می کنی کسی یافته ای از جنس خودت ... حرف هایت را می فهمد ... می توانی برایش ساعت ها سخن بگویی و ساعت ها به او گوش دهی ... اما ... چه درست بود اون جمله که می گفت : "اینجا نمیشه به آدما نزدیک شد ،...
-
جماعت من دیگه حوصله ندارم
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 02:49
دیکنز میگه : امیدوارم درباره ما ، درباره همه ما از روی حقیقت قضاوت کنند نمی دونم عین جمله شو نوشتم یا نه ولی معنیش همینه ... گاهی وقتا آدم درباره قضاوت هایی که درباره اش می کنند ، دلگیر میشه و مدام با خودش کلنجار میره ... ----------------------------------------------------------------------------------------------...
-
شعری از الیاس علوی
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 02:37
اگر عمیقتر نفس بکشی مرا به درون خویش میبری و اگر نفست را باز دهی به ابرها میسپاریام آنقدر سبکم که با قاصدکی به آسمان می شوم و با قطره بارانی بر بام تو برمی گردم ...
-
شعری از آیدین آراز شاعر جوان آذربایجان
جمعه 10 مهرماه سال 1388 19:15
«می گویی دوستت می دارم» منکر نتوانی شد مردی که تلفن هایمان را شنود می کند، شاهد این ماجراست! پ.ن : شعر آنقدر برایم جالب بود که وقتی خواندمش نتوانستم صبر کنم ... بعد التحریر : خیلی دوست دارم مخاطبانی که میان اینجا و منو می خونن ، بحث کنن ، نظرهای جون دار بدن ... اگه فکر می کنن نوشته ای دارن که مطالب رو کامل می کنه یا...
-
این زمستان عاشق میشوم - داستانی کوتاه از حافظ خیاوی
جمعه 10 مهرماه سال 1388 18:59
الان دیگر سردم نیست. نمیلرزم مثل قبل. نه دندانهام میلرزد و نه مویی بر تنم راست میشود. راه هم نمیروم. نشد که ادامه دهم راه را، نشد که بروم و برسانم خودم را به آن درخت. اگر بیست، سی متر دیگر هم میرفتم، میرسیدم به درخت، با هر جان کندنی بود، میکشیدم خودم را بالا. تا دو سه ساعت پیش، حتی همین نیم ساعت پیش داشتم...
-
خط لبانت ...
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 23:03
خط لبانت خط چشمت و خط نگاهت را انتخاب می کنم ! و سکه ای که همیشه شیر می آید ....
-
باد در جزیره - پابلو نرودا
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 19:20
باد اسب است: گوش کن چگونه می تازد از میان دریا، میان آسمان. می خواهد مرا با خود ببرد: گوش کن چگونه دنیا را به زیر سم دارد برای بردن من. مرا در میان بازوانت پنهان کن تنها یک امشب، آنگاه که باران دهان های بیشمارش را بر سینه دریا و زمین می شکند گوش کن چگونه باد چهار نعل می تازد برای بردن من. با پیشانی ات بر پیشانی ام...
-
احساس پیری
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 02:09
از جرج برنارد شاو پرسیدند : از کی احساس کردی پیر شدی ؟ گفت : از وقتی به یک خانوم چشمک زدم و بعد آن خانوم از من پرسید : آشغالی رفته تو چشمتون ؟
-
closer
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 00:21
نزدیکتر بیا، از دور سکوتت را نمیشنوم... ------------------------------------------------------ نزدیکتر نیا. دیگر صدای سکوتت برایم شنیدنی نیست...
-
یادداشت های نقطه صفر (۳)
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 14:27
ای که گفتی انتظار از مرگ جان فرساتر است کاش می مردم ولیکن انتظاری داشتم ------------------------------------------ یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانش مرا از عمق چشمانم ربود (افشین یداالهی) ----------------------------------------------- تو را می بویند و می بوسند اما در ذهن خود برایت طناب دار...
-
دلم لبریز از آرزوهای نارس ست...
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 02:58
یک گوشه ی اتاق برو در خودت بمیر یک گوشه ی اتاق فقط عنکبوت پیر تنها نشسته ام به خودم فکر می کنم دارم به عاشق تو شدن فکر می کنم : لب دادن دو سایه ی ترسو در آیینه زیبایی مضاعف گیسو در آیینه از جیب من که عکس تو را در بیاورند تصویر لخت رقص تو را در بیاورند . . . رفتی معامله شدی و مستند شدی با یک کسی شبیه خودت نامزد شدی آیا...
-
رها کن، اگه مال تو باشه برمیگرده!
جمعه 20 شهریورماه سال 1388 15:27
نمیدونم این جمله رو اول از قول یونگ شنیدم یا تو فیلم Indecent Proposal بود که به گوشم خورد ؟ شاید جمله ی قشنگی باشه ، ولی یه جورایی یه نگاه آرمانی به عشق و زندگی توشه ... آرمانی بزرگ که به نظرم دیگه کاربرد عملی نداره ، ماها بیشتر این جمله و جمله های اینچنینی رو به اطرافیانمون می گیم ولی وقتی خودمون تو موقعیت اش قرار...
-
حیات خلوت روحت کجاست ؟
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 19:23
نامت را در هیچ یک از شعرهایم نمی نویسم از تو با هیچ کس حتی در لفافه حرف نمی زنم در جمع ، با تو چون غریبه سخن می گویم از رسوایی می ترسم پنهانی به دیدارم بیا همچنان پذیرای تو خواهم بود در حیات خلوت روحم که مخصوص ملاقات های خصوصی است (حافظ موسوی)
-
یک یادداشت بلند
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 14:32
نوشته هام زیادی کوتاه ان ؟ نه ؟ امروز می خوام یه یادداشت بلند ( نه زیاد بلند ! بلکه بلند تر از قبلی ها ) بنویسم...تصمیم گرفتم هر چیزی که الان دارم بهش فکر می کنم رو بنویسم صبح با یه ذهن کاملا فوتبالی از خواب بیدار شدم ! امشب شب هول ناکیه ... بعد حذف ایران از جام جهانی و اولین حسرت من برای جام جهانی امشب می تونه تعداد...
-
یادداشت های نقطه صفر (۲)
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 00:16
امیدوارم دنیا آنقدر تاریک نشود که برای دیدن رویای خصوصی نیز به ف ی ل ت ر شکن محتاج باشیم پ . ن : جمله ای مصاحبه سید علی صالحی درباره سفر شفیعی کدکنی ----------------------------------------------------------------------- اگر آدمی زمانی می خواهد کسی شود ، باید حرمت سایه اش را هم نگه دارد (نیچه)
-
کدام سخت تر است ؟
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 01:02
بیدار کردن کسی که خواب است یا بیدار کردن کسی که خواب می بیند بیدار است ؟ پ . ن : با تشکر از آقای کی یر کگارد
-
بازی تمام شد... تو را در بازی کشتند...
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 16:28
گلوله ای که من را کشت... . . . می خندید پ. ن : تیتر عنوان و شعر هر دو از : شمس لنگرودی
-
از کجای این شب بگریزم...
یکشنبه 15 شهریورماه سال 1388 14:28
شب را با طلوع ستاره ها جشن می گرفتیم چه می دانستیم ستاره هر بامداد غروب می کند
-
Dreamers
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 02:03
بر شنزار سینه ات خسته خم می شوم این کودک از زمان تولد نخوابیده پ. ن ۱ : از نزار قبانی بزرگ پ . ن ۲ : بنده ایشان را بزرگترین شاعر عاشقانه سرا می دانم و حیف که تنها ۱۰ درصد آثارش ترجمه شده
-
مرثیه ای بر یک رویا
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 12:02
بازی می کردیم قرعه به نام تو افتاد تو چشم گذاشتی و من قایم شدم نه گم شدم !
-
بوسه مگر چیست ؟ فشار دو لب
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 03:13
بوسه های کوچیک و یواشکی یا بوسه های بزرگ و آبدار ؟ پ.ن ۱ : گزینه سوم : بسته به لحظه و مکان هر کدام لذت خودش را دارد پ.ن ۲ :گزینه چهارم : چه فرقی داره بابا ! ماچ ماچه دیگه... این سوسول بازیا چیه پ.ن ۳ : میانِ ما بیست سال فاصله است اما چندان که لَبانت بَر لَبانَم آرام میگیرد سالها فرو میریزند و شیشهی عُمر...
-
ای عرش کبریایی چیه پس تو سرت ...
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 17:49
مگه چند بار به دنیا میایم که این همه می میریم ؟
-
اشتباه نکن !
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 14:08
نه عشق نوشتی ست نه عدالت خواندنی ست
-
به بار ننشستیم !
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 00:12
ما دو هسته بودیم که هیچ وقت کاشته نشدیم !
-
مریض شدی و فهمیدم، مردم و نفهمیدی...
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 17:39
- تا کی منتظرت باشم؟ - تا هر وقت دوست داشتی!
-
عشق وقتی به زخم برسد سکوت می شود
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 14:25
The more you love , the harder you fight
-
روزها می گذرند
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 11:05
بادها دلتنگاند، دستها بیهوده، چشمها بیرنگاند. شهرها میلرزند، برگها میسوزند، یادها میگندند...
-
یادداشت های نقطه صفر (۱)
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 17:17
بعضیها دوست ندارن چشمشمون رو باز کنن و یه واقعیتهایی رو ببینن که دور و برشونه. آخه میترسن اگه ببینن، مجبور بشن که بفهمن. بدتر از این دو تا هم اینه که نمیخوان حتی اگه هم فهمیدن، بپذیرن! برا همین ترجیح میدن که نبینن! ************************************************ این آمیزش های عاشقانه اند که به شیرینی رویاها...
-
پرتگاه (داستانی کوتاه از رضاقاسمی)
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 16:35
ایستادم. لبهی هر چیز بُرنده. لبه ی هر چیز باز به پرتگاهی پُر از چیزهای بُرنده. ایستادم. هر چیز بُرنده ایستاده. از خود خم شدم. ایستادم روی بریدگی های خویش. ایستادم روی پرتگاه های خویش. و تکیه دادم بیرحمانه به برندگی های خویش. آفتاب نبود؛ نه ستاره نه ماه. شبنم های تاریک روی تیغِ برگ ها. آنجا زنی بود. آنجا زنی با گریه...