یادداشت های یک شیزو

یگانه تفاوت شما با دیوانگان در این است که آنها در اقلیت اند

یادداشت های یک شیزو

یگانه تفاوت شما با دیوانگان در این است که آنها در اقلیت اند

دلم لبریز از آرزوهای نارس ست...

یک گوشه ی اتاق برو در خودت بمیر
یک گوشه ی اتاق فقط عنکبوت پیر

 تنها نشسته ام به خودم فکر می کنم
دارم به عاشق تو شدن فکر می کنم :

 لب دادن دو سایه ی ترسو در آیینه
زیبایی مضاعف گیسو در آیینه

از جیب من که عکس تو را در بیاورند
تصویر لخت رقص تو را در بیاورند

.
.
.

رفتی معامله شدی و مستند شدی
با یک کسی شبیه خودت نامزد شدی
 
آیا وکیلم از طرف ... تا هوو شوی
توی شناسنامه ی خود مال او شوی

 یعنی که عاشقت شده ام ، بشکنی مرا
آیینه ی دق ات شده ام ، بشکنی مرا

 
رفت آمد دو آیینه در هم شکسته شد
در بغض حرف هات دلم کم شکسته شد ؟

.
.
.

پاشیده شو به مغز من ای سنگ فرش خون

از ارتفاع مضحک ِ کیف آور ِ جنون ....


---------------------------------------------------------------


پ. ن  : شعری از شهرام میرزایی


پ. ن . ن :جهان جای عجیبی ست اینجا هرکس شلیک می کند خودش کشته می شود.

نظرات 5 + ارسال نظر
بهار سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:28

ای وای........
من نمیخواهم مستند بشم..........

حس دردناکی تو مستند شدن و یا حتی مستند بودن هست

هما سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:44

اینجا هرکس شلیک میکنه خودش کشته میشه !!!!!
امیدوارم که همینطور باشه ...اونوقت عدالت اجرا میشه... اگه اینطور بود دیگه کسی شلیک نمیکرد...
شعرو فمیدم ولی...
فکر کنم یه کم از شعرو سانسور کردی... به خاطر همون یه دفعه به نتیجه رسید...

رفت آمد دوآینه در هم شکسته شد
در بغض حرف هات دلم کم شکسته شد؟ ((جدا وصف حاله))
امیدوارم باقی اش هم وصف حال باشه...



به هر حال:

آن سوی مرگ
راهی ست که رهنمون سعادت ما خواهد بود
رهی ست به درخشندگی
کوره راهی باریک
که ما را از دبستان به خانه می رساند
با همان دل که در سینه جوجه ها می تپد
(حسین پناهی)

خب مشکل اینجاست که منظور از همه تو اون جمله همه ی کسایی اند که می خوان از عدالت دفاع کنن، تلخی قضیه هم به همینه
نه شعر رو سانسور نکردم ... شایدم قبلا سانسور شده ... ولی بعید می دونم

امان از شعرایی که وصف حال آدم باشه ... آدمو به مرز جنون میبره

چه زود هوا تاریک شده است
و حالا کورسوی هزار نور کوچک و بزرگ در زمین
و در آسمان !
جمع و جور می شوم تا تو نیز در پنجره ها جا شوی ،
برای سکوت طولانی ِ آینده .....

از : حسین پناهی

متین سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 14:36 http://gahnevesht-matin.blogfa.com

این شعرو گذاشتی که چیزی ازش سر در نیاریم ؟!

ــــ

دارم به عاشق شدن تو فکر می کنم ..

فقط فکر ؟!

از چیش سر در نیاوردی ؟ معلومه که !
فکر کردن به عاشق شدن من ! ؟ هه هه هه هه هه هه هه هه..................

سارا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 23:23 http://sarahhhh.blogfa.com

عالی بود
جدا از خوندن این شعر لذت بردم

ممنون

گلبرگ چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 13:30 http://www.golbarg89.blogfa.com

ممنون از حضورتون
شعر خوبیست ؛ اخرین خط را بیشتر دوست داشتم
به روزم
گلبرگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد